و عشق آسان نمود اول
از وقتی این خبر رو شنیده بی قرار شده
همین الان اخبار خبر کشته شدن طلبه ای را داد
دلش آشوب دلبر است
دلبری که صبح باعشق بدرقه اش کرد
با محبت دعای خیر مهمان قدم هایش شد
برایش آیه الکرسی خواند که بسلامت باشد
سعی دارد به دلش بد راه ندهد اما مگر می شود
اخر همسر او هم یک طلبه است
خودش را سرگرم اذکار میکند که لحظه ها از هم سبقت بگیرند و به تندی رد شوند
خانه را برای آمدنش مرتب کرده
غذای مورد علاقه اش را پخته
دلش برای لحظه ی کلید انداختن او به در تنگ شده
برای دیدن روی ماهش تنگ شده
مدام زیرلب زمزمه میکند الا بذکرالله تطمئن القلوب دل با یاد خدا آرام میگیرد
بچه ها دلتنگ پدر هستند
دلتنگ پدری که همیشه با حرف هایش لبخند را مهمان لب ها میکرد
ساعت از زمان برگشت پدر گذشته و هنوز خبری از صدای در و کلید نیست
برای اینکه فکروخیال راحتش بگذارد به گوشی پناه میبرد
کاش هیچ وقت وارد شبکه های اجتماعی نمیشد کاش زمان همانجا می ایستاد
به محض باز کردن اینستاگرام چشمش به جمله طلبه شهید مصطفی قاسمی میخورد
و هشتک #شهادتت_مبارک_طلبه_شهید
یک لحظه دنیا در مقابل دیدگانش تیره و تار میشود
این جمله به کدامین گناه کشته شد مدام در سرش اکو میشود
سیل عظیم اشک هاست که بی رحمانه برصورتش روانه شده
با صدای بچه ها <<مامان چرا گریه میکنی؟>> به خودش می آید
سخت است پاسخگویی، پاسخگویی به دلتنگی بچه ها
به انتظاری که تبدیل به دیدار نمیشود
به چشمی که دیگر معشوق مهمان نگاهش نخواهد شد
خاطرات شیرین زندگی چند ساله شان مثل یک فیلم از مقابل چشمانش می گذرد
کاش او هم با همسرش میرفت
کاش دنیا تمام لحظه ها را فقط با همسرش برای او میساخت
کاش زندگی انقدر بی رحم نبود
به کدامین گناه؟
و عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها?? شهادتت مبارک مرد من